دانلود رمان عاشقانه شوکران عشق
دانلود رمان عاشقانه شوکران عشق
 نام رمان : شوکران عشق
نام رمان : شوکران عشق
 به قلم :پروانه طاهری
به قلم :پروانه طاهری
 حجم رمان : ۶.۵۶ مگابایت پی دی اف , ۱.۲ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۰۷ مگابایت نسخه ی جاوا , ۴۰۰ کیلو بایت نسخه ی epub
حجم رمان : ۶.۵۶ مگابایت پی دی اف , ۱.۲ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۰۷ مگابایت نسخه ی جاوا , ۴۰۰ کیلو بایت نسخه ی epub
 خلاصه ی از داستان رمان:
خلاصه ی از داستان رمان:
داستان درباره ی پسری به اسم رضاهستش که علاقه زیادی به ادامه تحصیل داشت ولی پدرش این اجازه رو بهش نداد و به اجبار پدر ومادرش تن به ازدواج با دختر عوش می ده ولی هردو به هم علاقه زیادی نداشته اند و همین باعث میشه که رضا در دوران پیری عاشق بشه و اونم عاشق یه دختر خیلی جوون …
 :فرمت رمان:pdf,apk,java,epub
 :فرمت رمان:pdf,apk,java,epub
 :دانلود رمان شوکران عشق از پروانه طاهری با فرمت pdf
 :دانلود رمان شوکران عشق از پروانه طاهری با فرمت pdf
 :دانلود رمان شوکران عشق از پروانه طاهری با فرمت apk
 :دانلود رمان شوکران عشق از پروانه طاهری با فرمت apk
 :دانلود رمان شوکران عشق از پروانه طاهری با فرمت java
 :دانلود رمان شوکران عشق از پروانه طاهری با فرمت java
 :دانلود رمان شوکران عشق از پروانه طاهری با فرمت jad
 :دانلود رمان شوکران عشق از پروانه طاهری با فرمت jad
 :دانلود رمان شوکران عشق از پروانه طاهری با فرمت java (پرنیان)
 :دانلود رمان شوکران عشق از پروانه طاهری با فرمت java (پرنیان)
 :دانلود رمان شوکران عشق از پروانه طاهری با فرمت epub
 :دانلود رمان شوکران عشق از پروانه طاهری با فرمت epub
صفحه ی اول رمان:
از دحام فرود گاه کلافه کننده بود ،برای اخرین بار از پشت شیشه نگاهش 
کرد، بغض راه گلویش را بست و چشمهایش پر از اشک شدند ،پانیذ دور می شد و او
 گرمی اشک را روی گونه های خود حس می کرد. دقایقی پیش برای اخرین بار 
التماس کرده بود :(پانی ! هنوزم دیر نشده ….) اما پانیذ انگشت روی لبش 
گذاشته و او را به سکوت دعوت کرده بود .
حالا دور شدنش را می دید ، دلش گواهی می داد که دیگر هرگز اورا نخواهد دید 
،وقتی پانی از راهرو گذشت و وارد سالن گمرک شد ،حاج رضا برگشت ،صورتش خیس 
از اشک بود مردی که کنارش ایستاده بود ، با دلسوزی گفت:
-دخترتون بود؟
ووقتی سکوت رضا را دید ادامه داد :
-بچه ها رفتنی ان ،امروز نرن ،فردا می رن ،منم پسرم رفت ….. چند ساله که اونجاست……
رضا دیگر گوش نمی داد ،ارام به راه افتاد . گوش ای از سالن انقدر ایستاد تا
 بلند گو اعلام کرد که هواپیما از زمین بلند شده، بعد از سالن خارج شد .


 
 
